رفتن به مطلب

دکلمه


Secret

ارسال های توصیه شده

من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي
عهد نابستن از آن به که ببندي و نپايي

دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم
بايد اول به تو گفتن که چنين خوب چرايي

اي که گفتي مرو اندر پي خوبان زمانه
ما کجاييم در اين بحر تفکر تو کجايي

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقيبان
اين توانم که بيايم به محلت به گدايي

عشق و درويشي و انگشت نمايي و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدايي

روز صحرا و سماعست و لب جوي و تماشا
"در همه شهر دلي نيست که ديگر بربايي"

گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي

                 سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۵۰۹

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...