رفتن به مطلب

فاطمه قرقرو


ارسال های توصیه شده

فاطمه قرقرو

یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچکس نبود . روزی بود روزگاری بود. مردی بود زنی داشت به اسم فاطمه که خیلی بداخلاق بود و همه اش سر هر چیزی قر می زد .همه او را به اسم « فاطمه قرقرو» می شناختند .از بس که شوهرش را اذیت می کرد و قر می زد شوهرش تصمیم گرفت تا او را نابود کند تا بلکه از قرزدن او خلاص شود .
روزی رفت بیابان چاهی را نشان کرد و آمد به فاطمه گفت : « پاشو بریم بگردیم » و فاطمه را برد تو بیابان و بدون آنکه فاطمه بفهمد روی چاه را فرش انداخت و بهش گفت :« بیا بنشین » تا فاطمه پاگذاشت روی فرش ، افتاد توی چاه و شوهرش از شر فاطمه قرقرو خلاص شد .
دو سه روز بعد شوهرفاطمه رفت سر چاه که ببیند فاطمه زنده است یا مرده ، دید ماری از تو چاه صدا می زند :« منو از قرزدن این زن نجات بده پول خوبی بهت میدم » شوهر فاطمه سطلی با طناب انداخت تو چاه و مار را در آورد وقتی مار آمد بیرون گفت :« من پول ندارم که بهت بدم ، میرم می پیچم دور گردن دختر حاکم هر کس اومد مرا باز کند من نمیگذارم تا تو بیائی اون وقت پول خوبی بگیر و منو باز کن .»


مار رفت پیچید دورگردن دختر حاکم هر کی میرفت که مار را باز کند وقتی نزدیک مار میشد جرأت نمی کرد به او دست بزند تا اینکه شوهر فاطمه قرقرو آمد وگفت :« من هزار سکه طلا می گیرم و مار رو وا میکنم» و رفت به مار گفت :« ای مار از دور گردن دختر حاکم واشو » مار بازشد وبه شوهر فاطمه گفت :« دیگه کاری به کار من نداشته باشی » و رفت پیچید دور گردن دختر حاکم شهر دیگری باز جار زدند « هر کی مار رو از گردن دختر حاکم باز کنه هزار سکه طلا انعام میگیره » هر کی آمد که مار را باز کند نتوانست تا اینکه گفتند :« چندی پیش ماری به دور گردن دختر حاکم فلان شهر پیچیده بود یک نفر اونو باز کرد » به حکم حاکم رفتند سراغ شوهر فاطمه قرقرو گفتند :« بیا مار رو واکن هزار سکه طلا بگیر» شوهرفاطمه با عجله آمد پیش مار، مار گفت :« مگه نگفتم دیگه کاری به کارمن نداشته باشی ؟» شوهر فاطمه گفت :« چرا» مارگفت :« خوب پس چرا اومدی اینجا ؟» گفت :« اومدم بهت بگم فاطمه قرقرو داره میاد اینجا !» مار تا اسم فاطمه قرقرو را شنید از ترس از دور گردن دختر حاکم باز شد و رفت .
اطرافیان حاکم تعجب کردند و گفتند :« مرد ! توی این کارچه سری است که تا گفتی فاطمه قرقرو داره میاد فوری مار باز شد و رفت ؟» گفت :« زنی داشتم به اسم فاطمه از بس که بداخلاق بود و قر می زد مردم همه بهش میگفتن فاطمه قرقرو . این زن منو خیلی اذیت میکرد تااینکه روزی اونو به چاهی انداختم تو آن چاه همین مار بود که دیدید این مار هم از دست قرزدن فاطمه به تنگ اومده بود ، روزی رفتم که ببینم فاطمه زنده ست یا نه دیدم ماراز ته چاه صدا می زنه منو از دست قر زدن این زن نجات بده پول خوبی بهت می دم منم نجاتش دادم وقتی بالا اومد گفت پول ندارم بهت بدم میرم میپیچم دور گردن دختر حاکم تو بیا منو واکن و پول خوبی بگیر حالا هم این مار همان مار بود و دیدید که باز نمیشد ولی تا گفتم فاطمه قرقرو داره میاد از ترس قرزدن فاطمه واشد و رفت .»
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...