MMD_I ارسال شده در 20 آذر، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آذر، 2022 یه بابایی جوونیا از کفِ جبهه جمع می کرد سربازِ نصفه الان علافِ دِینه، همیشه شهلائه چشمش می گرده دنبالِ پَرِ خونی اطرافِ بِرکه جیگرِ قو فرو میره توی خیکِ اربابِ قصه بِکره، سنجاق و جنسه به راه و حال و احوالِ سکه می شنوم صدای خِرخِر از قبله نما می پرسم کعبه کدوم وره؟ عقربه می کنه فِس فِس بازیِ لِی لِی بینِ دلِ رسوا و عالمِ غیبه رقصِ یه کولیِ مُرده تو پوستِ یه آدمِ زنده کجا می بری ما رو هی شعر؟ حرف تو کلمه و کلمه تو جمله سِحره بندِ بریده ام توی دستای صیادِ گشنه که مثل عصرای جمعه وصله و پینه است یه طرف زره و زیور یه طرف مغزِ جوییده است ضجه و شیون مگه میشه کم شه امیدم؟ میدم به رویاهامون سندیت می گذرم از مرزِ هویت ایسته و توی صندوق یه دستِ بریده است خلاص نمی شیم از شرِ مصیبت ترس یه گزینه است ولی من دندون نشون میدم به قصدِ جوییدن جنگی ام، جلیقه ام جمله هامه دنیا پادگانه، پوتینم جفتِ پامه حکومتِ کفتاراست، مفته لاشه هیچی نی منصفانه 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .