Niloofar ارسال شده در 19 آذر، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، 2022 (ویرایش شده) باز کـن ! فــرق نـــدارد چـــه شــرابــی بـاشـــد از در مــســجــد و مــیــخــانــه نـبایــد تــرســیـد راز بــد مـســت شــدن در خـُـم می پـنهان است سر بکش ! از دو ســه پـیـمانــه نباید ترسـیـد بگذر از مــردم ســجـّـاده نـشـیــنی کـه هــنـوز نرسـیــدنــد بــه ایـــمـــان ِ "نـبـایـد ترســیـد" عـاقــلان اهـل سکوت اند اگر حـرفی نـیـســت از هــیاهــوی دو دیــوانـه نــبــایـد تــرســیــد گاهــی از حــادثــه ای تــلــخ گـــذشــتــم امّــا گـاهــی از هــیـچ تـریــن حادثه بـاید تــرسـیــد ! مـن از آن روز کـه قـومم به شب آلـوده شـود و خــدا حــکــم به طــوفــان نـکــند می ترسم مــن از آن مــســجــد و مــحراب فـراوانی که برکــت ســفــره فـــراوان نــکــنــد مــی ترسم نـه کـه از بـوسه ی معـشـوق بـتـرسم ! هرگز ! از گـنـاهـی که پـشـیـمـان نـکــند مــی ترسـم ! مــن از این زنـدگی ِ ســـخـت اگــر آخرِ کـار مــرگ را ســـاده و آســان نکــند می تـــرســـم هــمــه از داشــتــنِ جـان گــران مـــی تــرســند من ولی بـیـشـتـر از بـار گــران مـــی تـــرســم افـتـخـارم هــمــه اش زخـمِ جـگر داشـتــن اسـت چه کسی گـفــتـه که از زخــم زبان می ترسم !؟ دست نانوایی تان نیست خدا روزی ِ ماست ای که پنداشته اید از غــم نــان می ترسم ! می رسد روز بزرگی کـه نمی دانم چیست ... من از آن روز ... از آن روز ... از آن می ترسم ... یاسر قنبرلو ویرایش شده 19 آذر، 2022 توسط Niloofar 7 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .