رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

زندگی درد است از کابوس و این تکرارها

خنده ی مستانه ات در بین این اغیارها

 

زخم کاری خورده ام لیکن ندارم شکوه ای

مانده ام حیران ز تکرار و ز این بسیارها

 

مرد و درد و بغض و آه حسرت و آخر سکوت

شوکران مستت کند در بین این بی عارها

 

ارگ ویرانم که خاکش را به یغما برده اند 

خشت دل بازیچه ی سرنيزه ی اشرارها

 

بند در بند وجودم را به آتش میکشم

تا نماند تار و پودم زیر این آوارها

 

عشق یعنی استخوان بین گلو ... حبس نفس

دل بریدم از خودآزاری و این آزارها

 

با ضمیر سوم مفرد به رزمم در خیال

چون خوره افتاده در جانم همین افکارها

 

       

" حمیدرضا طاهری "

یازدهم دیماه هزار و چهارصد و سه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...