alireza4477 ارسال شده در 27 آذر ارسال شده در 27 آذر اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرَد دلِ ما را به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت کنارِ آب رُکنآباد و گُلگَشتِ مُصَلّا را فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت رویِ زیبا را مَن از آن حُسنِ روزاَفزون که یوسُف داشت دانستم که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرَد زُلِیخا را اگر دشنام فرمایی و گَر نفرین دعا گویم جوابِ تلخ میزیبد لبِ لَعلِ شِکرخا را نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو که کس نَگشود و نَگشاید به حکمت این مُعمّا را غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثُریّا را 2 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .