رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

انگار قبل از اومدن و دیدن و شناختنت،

تو رو دوست داشتم و منتظرت بودم ،

انگار دستام خالی مونده بود تا با دستایِ تو پر بشن،

انگار تو همه خاله بازیهای بچگیام ،

دوست داشتم توکنارم باشی و اومدنت رو انتظار میکشیدم،

انگار تو لِیلِه بازی های بچگیم منتظر بودم به اخرین خونه برسم و در آغوش تو پناهنده بشم،

انگار تو جایی دیگه،

زمانی نامعلوم و جهانی دیگه دیده بودمت،

انگار همه اون چیزی بودی که من میخواستم و فقط باید صبر میکردم که میدیدمت،

انگار همه جهان خلاصه می‌شد توی چشمات،

انگار تهِ تموم رویاهام نشسته بودی و لبخند میزدی و برام دست تکون میدادی تا پیدات کنم،

عشقِ پنهان تو بودی،

اصلا همه چیز قبل از اومدنت شروع شده بود

عشق با تو شروع میشد و باهیچ چیز تموم نمیشد

 

 

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...