حسین138 ارسال شده در 9 آبان ارسال شده در 9 آبان روزی سقراط حکیم ،مردی را دید که خیلی ناراحت و متآثر است. علت ناراحتی اش را پرسید. پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم،جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است سقراط پرسید: اگر درراه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی. آیا کسی که رفتارش نا درست است روانش بیمار نیست؟ پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده. بدان که هروقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیماراست. نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .