تهمینه ارسال شده در 19 آبان، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، 2022 زنی را می شناسم من که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرود عشق می خواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداست زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه ولی از خود چنین پرسد: چه کس موهای طفلم را پس از من می زند شانه؟ زنی با تار تنهایی لباس تور می بافد زنی در کنج تاریکی نماز نور می خواند زنی را می شناسم من که می میرد ز یک تحقیر ولی آواز می خواند که این است بازی تقدیر زنی با فقر می سازد زنی با اشک می خوابد زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمی داند زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را ز مردم می کند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی ، چه بد بختی زنی را می شناسم من که شعرش بوی غم دارد ولی می خندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد ... تقدیم به بانوان عزيز سرزمينم كه هر كدام در پس لبخندشان غمي پنهان دارند... نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .