رفتن به مطلب

درخیال اکسیژن•••📘🖍


ارسال های توصیه شده

مردی، شبی را در خانه ای روستایی می گذراند و پنجره های اتاق باز نمی شد. نیمه شب احساس خفقان کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت.
نمی توانست آن را باز کند. با مشت به شیشه کوبید و هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب راحت خوابید.
صبح روز بعد فهمید که شیشه ی کتابخانه را شکسته است!
و همه ی شب، پنجره بسته بود.
او تنها با فکر "اکسیژن" ، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...