Black_wolf ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2023 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2023 من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی کزین شب های ناباور منت آواز می دادم در آن دوری و بد حالی نبودم از رُخت خالی به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم 1 نقل قول
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .