رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

از بنِ جان

ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست مَنَت کف زده می رقصانم

این همه عشوه ی اندیشه ی رقصانِ من است
سر و گردن به تماشایِ که می گردانم

ناله آموختمش از نفسِ خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدنِ او نالانم

سایه ی دستِ من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچه ی خود حیرانم

در نهانخانه ی جان جای گرفته ست چنان
که به دل می گذرد گاه که من خود آنم

گفتم این کیست که پیوسته مرا می خواند
خنده زد از بنِ جانم که منم، ایرانم

گفتم ای جان و جهان، چشم و چراغِ دلِ من
من همان عاشقِ دیرینه ی جان افشانم
 
به هوایِ تو جهان گِردِ سرم می گردد
ورنه دور از تو همین سایه ی سرگردانم

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...