Black_wolf ارسال شده در 28 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت از بنِ جان ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم دف و نی چیست مَنَت کف زده می رقصانم این همه عشوه ی اندیشه ی رقصانِ من است سر و گردن به تماشایِ که می گردانم ناله آموختمش از نفسِ خویش چو نای این عجب بین که ز نالیدنِ او نالانم سایه ی دستِ من افتاده بر این پرده و من باز از بازیِ بازیچه ی خود حیرانم در نهانخانه ی جان جای گرفته ست چنان که به دل می گذرد گاه که من خود آنم گفتم این کیست که پیوسته مرا می خواند خنده زد از بنِ جانم که منم، ایرانم گفتم ای جان و جهان، چشم و چراغِ دلِ من من همان عاشقِ دیرینه ی جان افشانم به هوایِ تو جهان گِردِ سرم می گردد ورنه دور از تو همین سایه ی سرگردانم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Elnaz ارسال شده در 28 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت Like نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .