رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

چه غريب ماندی ای دل!نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار ياری نه زيار انتظاری

غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد
كه دگر بدين گرانی نتوان كشيد باری

دل من !چه حيف بودی كه چنين ز كار ماندی
چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری

همه عمر چشم بودم كه مگر گلی بخندد
دگر ای اميد خون شو كه فرو خليد خاری

سحرم كشيده خنجر كه:چرا شبت نكشته‌ست
تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری

نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برارم
منم آن درخت پيری كه نداشت برگ و باری

به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...