رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

تکلیفمان معلوم است؛
هیچ اختیاری این وسط نیست...
تو باید تا آخر دستانت بند باشد به نوازش دستان من و تا ابد توی قهوه ای چشمانت غرق شوم...
تو باید عادت بدهی خودت را به نوازش تار های پریشان من و من باید به شعر گفتن از آن چال لپ سمت چپت عادت کنم...
من به غر غر های زیر لب تو بعد از دعوا و تو به قربان صدقه های من برای آن ابروهای درهمت باید عادت کنی... هیچ اختیاری این وسط نیست؛
من و تو محکومیم به همدیگر...
به هم قدم شدن باهم و تجربه کردن همه چیز کنار هم...
ما به جرمِ عشق محکومیم به همدیگر...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...