رفتن به مطلب

شعر...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در (ویرایش شده)

ای یار جفا کرده ی پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده..

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

روی تو مبیناد دگر دیده ی سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

 

سعدی

ویرایش شده توسط Black_wolf
  • Black_wolf عنوان را به شعر... تغییر داد
ارسال شده در

گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
از این دوگانگی‌ست که بس درد می‌کشم

سویَم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنه‌ای ز کتابی مشوشم

پرهیز این زمان ز من ای نازنین که من
سر تا به پای شعله و پا تا سر آتشم

با پای خویش ز آتش عشق تو بگذرم
خویش آزمای خویشم و روح سیاوشم

دارد رواج سکه قلب هنر حمید
عیب من که کنون پاک و بی‌ غشم

 

حمید_مصدق

ارسال شده در

بین ما "خطی‌ست قرمز"، پس تو با ما نیستی
یک قدم بردار، می‌بینی که تنها نیستی

خیرخواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن،
فرصت امروز را دریاب، فردا نیستی....

یک سخن کافی‌ست گفتن، گر در این خانه کَس است
یا نشانی را غلط دادی به ما، یا نیستی!

هیچ می‌ترسی ز هولِ روزِ رستاخیز؟ نه!
از مسلمانی هم‌این داری که "ترسا" نیستی!

ای که با یک سنگ کوچک، خاطِرَت گِل می شود،
مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی!

نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب،
فرق دارد آخر این قصه، موسی نیستی

ارسال شده در

در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است

ارسال شده در

مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچ‌کس باور نداشت!

خوب می‌دانم که "تنهایی" مرا دق میدهد
عشق هم در چنته‌اش چیزی از این بهتر نداشت!

زندگی ظرف بلوری بود کنج خانه‌ام
ناگهان افتاد از چشمم، ولی مو برنداشت!   

حال من، حال گل سرخی‌ست در چنگ مغول
هیچکس حالی شبیه من -به‌جز "قیصر"- نداشت!

ارسال شده در

تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟!
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست

ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ست

از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ست

یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید، در این باره یقینی ست

شادم که به هر حال به یاد توأم، اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست

ارسال شده در

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست

فاضل_نظری

ارسال شده در

دلواپسم، ولی نگران تو نیستم
گفتند عاشق است... به جان تو نیستم!

ما سنگ و شیشه‌ایم؛ دریغ از یکی‌شدن
بس کن! من آشنای جهان تو نیستم

دستِ قدَر، سیاهه‌ی تقدیر را نوشت
بختت سپید باد! از آنِ تو نیستم

من "بال و پر شکسته‌ام" ای سرو پُرغرور
شکر خدا که بار گران تو نیستم

بستم به بوسه باز دهان تو را، ببخش!
شرمنده‌ام، حریف زبان تو نیستم...!

حسین_دهلوی

ارسال شده در

چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم
که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم

به بادم دادی و شادی ، بیا ای شب تماشا کن
که دشت آسمان دریای آتش گشته از گردم

هوشنگ_ابتهاج

ارسال شده در
در ۱۴۰۱/۱۲/۷ در 14:06، Black_wolf گفته است:

ای یار جفا کرده ی پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده..

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

روی تو مبیناد دگر دیده ی سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

 

سعدی

یک ریپ به نیابت از تمامی پست ها

 

لایک جمعیی

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...