رفتن به مطلب

تصویر واضح کوه دماوند از وسط میدان فاطمی تهران ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


Topaz

ارسال های توصیه شده

  • 3 ماه بعد...
  • 7 ماه بعد...
در ۱۴۰۱/۱۱/۱۹ در 22:29، Topaz گفته است:

spacer.png

 

ای دیو سپید پای در بند

ای گنبد گیتی ای دماوند

 

از سیم به سر، یکی کله‌خود

ز آهن به میان یکی کمربند

 

تا چشم بشر نبیندت روی

بنهفته به ابر چهر دلبند

 

تا وارهی از دم ستوران

وین مردم نحس دیو مانند

 

با شیر سپهر بسته پیمان

با اختر سعد کرده پیوند

 

چون گشت زمین ز جور گردون

سرد و سیه و خموش و آوند

 

بنواخت زخشم برفلک مشت

آن مشت تویی تو، ای دماوند

 

تو مشت درشت روزگاری

از گردش قرن‌ها پس افکند

 

ای مشت زمین بر آسمان شو

بر ری بنواز ضربتی چند

 

نی‌نی تو نه مشت روزگاری

ای کوه نیم ز گفته خرسند

 

تو قلب فسردهٔ زمینی

از درد ورم نموده یک‌ چند

 

تا درد و ورم فرو نشیند

کافور بر آن ضماد کردند

 

شو منفجر ای دل زمانه

وان آتش خود نهفته مپسند

 

خامش منشین سخن همی گوی

افسرده مباش خوش همی خند

 

پنهان مکن آتش درون را

زین سوخته‌جان شنو یکی پند

 

گر آتش دل نهفته داری

سوزد جانت به جانت سوگند

 

بر ژرف دهانت سخت بندی

بر بسته سپهر زال پر فند

 

من بند دهانت برگشایم

ور بگشایند بندم از بند

 

ازآتش دل برون فرستم

برقی که بسوزد آن دهان بند

 

من این کنم و بود که آید

نزدیک تو این عمل خوشایند

 

آزاد شوی و بر خروشی

مانندهٔ دیو جسته از بند

 

هرّای تو افکند زلازل

از نیشابور تا نهاوند

 

وز برق تنوره‌ات بتابد

ز البرز اشعه تا به الوند

 

ای مادر سر سپید بشنو

این پند سیاه بخت فرزند

 

برکش ز سر این سپید معجر

بنشین به یکی کبود اورند

 

بگرای چو اژدهای گرزه

‌بخروش چو شرزه شیر ارغند

 

ترکیبی ساز بی مماثل

معجونی ساز بی‌همانند

 

از نار و سعیر و گاز و گوگرد

از دود و حمیم و صخره و گند

 

از آتش آه خلق مظلوم

و از شعلهٔ کیفر خداوند

 

ابری بفرست بر سر ری

بارانش زهول و بیم و آفند

 

بشکن در دوزخ و برون ریز

بادافره کفر کافری چند

 

زانگونه که بر مدینهٔ عاد

صرصر شرر عدم پراکند

 

چونان که بشارسان «‌پمپی‌»‌

ولکان‌ اجل معلق افکند

 

بفکن ز پی این اساس تزویر

بگسل ز هم این نژاد و پیوند

 

برکن ز بن این بنا که باید

از ریشه بنای ظلم برکند

 

زین بیخردان سفله بستان

داد دل مردم خردمند

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، maynotknow گفته است:

 

ای دیو سپید پای در بند

ای گنبد گیتی ای دماوند

 

از سیم به سر، یکی کله‌خود

ز آهن به میان یکی کمربند

 

تا چشم بشر نبیندت روی

بنهفته به ابر چهر دلبند

 

تا وارهی از دم ستوران

وین مردم نحس دیو مانند

 

با شیر سپهر بسته پیمان

با اختر سعد کرده پیوند

 

چون گشت زمین ز جور گردون

سرد و سیه و خموش و آوند

 

بنواخت زخشم برفلک مشت

آن مشت تویی تو، ای دماوند

 

تو مشت درشت روزگاری

از گردش قرن‌ها پس افکند

 

ای مشت زمین بر آسمان شو

بر ری بنواز ضربتی چند

 

نی‌نی تو نه مشت روزگاری

ای کوه نیم ز گفته خرسند

 

تو قلب فسردهٔ زمینی

از درد ورم نموده یک‌ چند

 

تا درد و ورم فرو نشیند

کافور بر آن ضماد کردند

 

شو منفجر ای دل زمانه

وان آتش خود نهفته مپسند

 

خامش منشین سخن همی گوی

افسرده مباش خوش همی خند

 

پنهان مکن آتش درون را

زین سوخته‌جان شنو یکی پند

 

گر آتش دل نهفته داری

سوزد جانت به جانت سوگند

 

بر ژرف دهانت سخت بندی

بر بسته سپهر زال پر فند

 

من بند دهانت برگشایم

ور بگشایند بندم از بند

 

ازآتش دل برون فرستم

برقی که بسوزد آن دهان بند

 

من این کنم و بود که آید

نزدیک تو این عمل خوشایند

 

آزاد شوی و بر خروشی

مانندهٔ دیو جسته از بند

 

هرّای تو افکند زلازل

از نیشابور تا نهاوند

 

وز برق تنوره‌ات بتابد

ز البرز اشعه تا به الوند

 

ای مادر سر سپید بشنو

این پند سیاه بخت فرزند

 

برکش ز سر این سپید معجر

بنشین به یکی کبود اورند

 

بگرای چو اژدهای گرزه

‌بخروش چو شرزه شیر ارغند

 

ترکیبی ساز بی مماثل

معجونی ساز بی‌همانند

 

از نار و سعیر و گاز و گوگرد

از دود و حمیم و صخره و گند

 

از آتش آه خلق مظلوم

و از شعلهٔ کیفر خداوند

 

ابری بفرست بر سر ری

بارانش زهول و بیم و آفند

 

بشکن در دوزخ و برون ریز

بادافره کفر کافری چند

 

زانگونه که بر مدینهٔ عاد

صرصر شرر عدم پراکند

 

چونان که بشارسان «‌پمپی‌»‌

ولکان‌ اجل معلق افکند

 

بفکن ز پی این اساس تزویر

بگسل ز هم این نژاد و پیوند

 

برکن ز بن این بنا که باید

از ریشه بنای ظلم برکند

 

زین بیخردان سفله بستان

داد دل مردم خردمند

یاد دبیرستان افتادم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، maynotknow گفته است:

خیلی زیباست هم دماوند هم شعر ملک الشعرای.. 🦋🌲

دماوند از دور فقط دیدم مسیر ما نیست تهران،ملک الشعرا بهار چند وقت پیش ی کتابش خوندم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

3 دقیقه قبل، حسین138 گفته است:

دماوند از دور فقط دیدم مسیر ما نیست تهران،ملک الشعرا بهار چند وقت پیش ی کتابش خوندم

دنیا گشتن بهتر از دنیا خوردن ... 

کاش میشد همه عمر به سفر میگذشت..

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

هم اکنون، maynotknow گفته است:

دنیا گشتن بهتر از دنیا خوردن ... 

کاش میشد همه عمر به سفر میگذشت..

والا منم دلم خیلی مسافرت میخواد،اخرین بار هم شهادت امام رضا رفتیم سفر خانوادگی،من هر روز تا مسافت 300 تا450میرم ولی کاریه همش سیاهی آسفالت نسیبم میشه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...