Niloofar ارسال شده در 26 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین من عمقِ فاجعه را از عمقِ شیارِ پیشانیِ کارگرجوانی فهمیدم ، که دیروقت از سرِ کارش بر می گشت ، اما پولی برایِ خریدِ نان هم نداشت ... هیس ... کارگرها نان نمی خورند !!! عمقِ فاجعه را از شرمِ نگاهِ زنِ متاهلی خواندم که برایِ نسیه ی خوراکِ اهلِ خانه به بقالیِ سرِ کوچه رفته و با پیشنهادِ بی شرمانه ی مردِ بقال رو برو شده بود ... هیس ... زن های نجیب ، سکوت می کنند ... عمق فاجعه را در دستانِ واکسیِ کودکی دیدم که برایِ تامینِ دارویِ پدرِ سرطانی اش ، ترک تحصیل کرده بود ... هیس ... کودکان ، اعتراض نمی کنند ... من عمق فاجعه را وقتی فهمیدم ، که انسانیتی نبود ، تا برای این مردم تفسیرش کنم ... !! فاجعه ی قرنِ اخیر ، آنقدر عمیق است که هزاران گاندی و مادر ترِزا هم از پسِ جبرانش بر نخواهند آمد ... انسانِ ظالم ، حرفه اش ستم کردن است ، فاجعه ماییم ؛ که سکوت می کنیم !!! 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .