رفتن به مطلب

داستان گاو وخوک...


ارسال های توصیه شده

داستان گاو وخوک...

مرد ثروتمندی به ڪشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
ڪشیش گفت:بگذار حڪایت ڪوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل ڪنم.

خوک به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیڪی سخن می گویند و تصور می ڪنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی...

اما در مورد من چی؟...من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا...
از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک ڪن درست می ڪنند..
با وجود این ڪسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟می دانی جواب گاو چه بود؟جوابش این بود:شاید علتش این باشد ڪه "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"

تا زنده ایم، بخشنده باشیم
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...