Elnaz ارسال شده در 29 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، 2022 *** 6 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
Elnaz ارسال شده در 30 اسفند، 2022 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اسفند، 2022 21 ساعت قبل، Niloofar گفته است: عالی عزیزم فروغ فرخزاد بی نظیره❤ خواهش عزیزم ❤ 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 30 اسفند، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اسفند، 2022 در ۱۴۰۱/۱۰/۸ در 11:21، Elnaz گفته است: *** منم دوسش دارم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 7 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین پشت این پنجره شب دارد می لرزد... 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 12 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین (ویرایش شده) بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاشق گشته ام گوئیا «او» مرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آئینه می پرسم ملول چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟ لیک در آئینه می بینم که، وای سایه ای هم زانچه بودم نیستم همچو آن رقاصه هندو به ناز پای می کوبم ولی بر گور خویش وه که با صد حسرت این ویرانه را روشنی بخشیده ام از نور خویش ره نمی جویم بسوی شهر روز بی گمان در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی آنرا ز بیم در دل مرداب ها بنهفته ام می روم … اما نمی پرسم ز خویش ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست «او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود در نگاهم حالتی دیگر گرفت گوئیا شب با دو دست سرد خویش روح بی تاب مرا در بر گرفت آه… آری… این منم… اما چه سود «او» که در من بود دیگر نیست، نیست می خروشم زیر لب دیوانه وار «او» که در من بود آخر کیست، کیست؟ ویرایش شده 12 فروردین توسط numb 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 12 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین 32 دقیقه قبل، numb گفته است: بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاشق گشته ام گوئیا «او» مرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آئینه می پرسم ملول چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟ لیک در آئینه می بینم که، وای سایه ای هم زانچه بودم نیستم همچو آن رقاصه هندو به ناز پای می کوبم ولی بر گور خویش وه که با صد حسرت این ویرانه را روشنی بخشیده ام از نور خویش ره نمی جویم بسوی شهر روز بی گمان در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی آنرا ز بیم در دل مرداب ها بنهفته ام می روم … اما نمی پرسم ز خویش ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست «او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود در نگاهم حالتی دیگر گرفت گوئیا شب با دو دست سرد خویش روح بی تاب مرا در بر گرفت آه… آری… این منم… اما چه سود «او» که در من بود دیگر نیست، نیست می خروشم زیر لب دیوانه وار «او» که در من بود آخر کیست، کیست؟ بسیار زیبا، درود بر شرفت عصر خوبی داشته باشی. طلا 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
حسین138 ارسال شده در 12 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین در ۱۴۰۱/۱۰/۸ در 11:21، Elnaz گفته است: *** دوست خوبم 33 هر کجایی تنت سالم 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 12 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین 50 دقیقه قبل، حسین138 گفته است: بسیار زیبا، درود بر شرفت عصر خوبی داشته باشی. طلا قربان شما مهربون ممنونم: ) عصر شمام با آرامش 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
محنت ارسال شده در 13 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین 15 ساعت قبل، numb گفته است: بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ باورم ناید که عاشق گشته ام گوئیا «او» مرده در من کاینچنین خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آئینه می پرسم ملول چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟ لیک در آئینه می بینم که، وای سایه ای هم زانچه بودم نیستم همچو آن رقاصه هندو به ناز پای می کوبم ولی بر گور خویش وه که با صد حسرت این ویرانه را روشنی بخشیده ام از نور خویش ره نمی جویم بسوی شهر روز بی گمان در قعر گوری خفته ام گوهری دارم ولی آنرا ز بیم در دل مرداب ها بنهفته ام می روم … اما نمی پرسم ز خویش ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟ بوسه می بخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست «او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود در نگاهم حالتی دیگر گرفت گوئیا شب با دو دست سرد خویش روح بی تاب مرا در بر گرفت آه… آری… این منم… اما چه سود «او» که در من بود دیگر نیست، نیست می خروشم زیر لب دیوانه وار «او» که در من بود آخر کیست، کیست؟ حرف نداری 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 13 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین 6 ساعت قبل، محنت گفته است: حرف نداری لطف دارین️ 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 14 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین شايد هنوز هم در پشت چشمهای له شده در عمق انجماد يک چيز نيمه زندهی مغشوش بر جای مانده بود 1 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 14 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی مینگرم من به نومیدی خود معتادم 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 15 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین من از دیار عروسکها میآیم از زیر سایههای درختان کاغذی در باغ یک کتاب مصور از فصلهای خشک تجربههای عقیم دوستی و عشق... 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین آن روزها رفتند آن روزهایی کز شکاف پلکهای من آوازهایم، چون حبابی از هوا لبریز، میجوشید چشمم به روی هر چه میلغزید آن را چو شیر تازه مینوشید گویی میان مردمکهایم خرگوش ناآرام شادی بود هر صبحدم با آفتاب پیر به دشتهای ناشناس جستجو میرفت شبها به جنگلهای تاریکی فرو میرفت 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین بر او ببخشایید بر او که از درون متلاشیست 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین در سر من چیزی نیست به جز چرخش ذرات غلیظ سرخ و نگاهم مثل یک حرف دروغ شرمگین است و فروافتاده! 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین «راستی اگر تورا در این دنیا پیدا نکرده بودم چه میکردم؟ حتما میمردم. خودم را میکشتم. هرچند که با تو هیچچیز جز عشق کامل نبود اما همین کافی بود. همین که میدانستم که تنم درد تنت را دارد نه میل تنت را. همین که با تو انگار در چاه فرو میرفتم و به مرکز زمین میرسیدم. همین که با تو انگار میمردم و از شکل میافتادم. همین برایم کافی بود.» #از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین می روم از دل من دست بدار ای اميد عبث بی حاصل! 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین بدیهای من به خاطر بدی کردن نیست به خاطر احساس شدید خوبیهای بیحاصل است: ) 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین لیک دیگر پیکر سرد مرا میفشارد خاک دامنگیر خاک! بی تو دور از ضربههای قلب تو قلب من میپوسد آنجا زیر خاک بعدها نام مرا باران و باد نرم میشویند از رخسار سنگ گور من گمنام میماند به راه فارغ از افسانههای نام و ننگ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین من گل پژمردهای هستم چشمهایم چشمه خشک کویر غم تشنه یک بوسه خورشید تشنه یک قطره شبنم 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین بعد از او بر هر چه رو كردم ديدم افسون سرابی بود آنچه میگشتم به دنبالش وای بر من، نقش خوابی بود 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
numb ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین ای ستاره ها که همچو قطره های اشک سر بدامن سیاه شب نهاده اید ای ستاره ها کزان جهان جاودان روزنی بسوی این جهان گشاده اید رفته است و مهرش از دلم نمی رود ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟ ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟ 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .