رفتن به مطلب

عشق...کودکی تنها!


Niloofar

ارسال های توصیه شده

ما خالقان دردهای همیم.

ما ، همین مای نالان از فراق و تنهایی و زخمهای خون چکان روح ...

همین ما که هر گوشه دنیا نشسته ایم به شرح دلربای درد...

به هم که می رسیم خالقان دردهای همیم بی شهامتِ مرهم شدن
گاه با سکوت
گاه با بوسه
گاه با سیلی
گاه با نوازش
گاه با ماندن
و گاه با رفتن...

قبیله غمگینی از کاکتوسهای تیغدار شده ایم، رقصان بر مدار مدور دل شکستن...

مثل تکه های زشت یک پازل، تنهایی هم را دم به دم تنهاتر می کنیم...

یادمان رفته آداب ساده دوست داشتن را یادمان رفته برکات بوسه را
یادمان رفته حرمت آدم را
جهان را خلاصه کرده ایم در یک من بزرگ و هیچکس هم نیست که یادمان بیاورد این من پوک چه تهی است، چه سرد و بی رمق و خسته است...

ما زخم می زنیم و می نالیم.
ما زخم می خوریم و می نالیم.
تنها می مانیم و می نالیم
باهمیم و دست و پا می زنیم برای تنها شدن و باز هم می نالیم.


و عشق، عشق، عشق.
پرنده ای بی جفت در تمام بهار...
کودکی تنها که تازه به این کوچه آمده و غروبها بچه های دیگر با او بازی نمی کنند...

کنار پنجره خانه شان می ماند، تماشا می کند، گریه می کند و باور نمی کند هیچکس در این کوچه او را دوست ندارد...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...