MMD_I ارسال شده در 29 بهمن، 2022 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، 2022 ریختم عین باور با سر تو گاردِ ریل یه فعل، با قید پارم جمله ی بی انتهای زندگی ام میره که خط بخوره تو یه نقطه گنگ که سرد و پره نخور نداره پیک آخر تو این هفت تیر یه گلوله است میزاریم رو سرمون قمار میکنیم رو بودنمون نوبت توست راه بده به چشمات شر رو بزارش روی شقیقه ات بکش ماشه رو تا که بریم همون جایی که می ترسیم اون جایی که می ترسیم تا سلولامون از تو بیمه درآن سر بخوریم رو شیب زمان وقتی تفنگها در حال رقص تیرن دستها، دسته، دسته، میرن کمه واسم از زندگی سقف بگیرم دلم میخواد که مست بمیرم بیا بریم همونجایی که می ترسیم بکش ماشه رو نگاهتو بکن سمی ترش پا بکوب بکن وحشی ترش من زخمی ترینم تو از من زخمی ترش می دونی نگاه دیگه است این که بخوام تو خیابونا باهات بمیرم منو بزنید لاشیا من استخون رو بو نمی کشم دونه دونه سیاهیای قلبم تو صورتم زبونه می کشن دِ منو بزنید لاشیا بزنید تو شاهرگم که خون برقصه با رگم که شاید، بریزه تو بساط عقلتون و سحر کُنَتِتون تا کمی مستتون کنه دِ منو بزنید لاشیا پُر از زخمه بدنم، زخم انکار بزنید و اسم نَبَرید ازم من همونم که رو میزاتون تگری زدم ترس نداره کسی که نصفش نی دستش اون که با شبح حسش میرقصه منو بزنید لاشیا، به حسش می ارزه آخرای پاییز، سنگفرش برگا کوچه غرق سرما بود، اون تو آسایشگاه کنار پنجره آروم، پک می زد به سیگارش این آخر قصه ی کسی بود که بود آخرای انکارش آخرای این جنگ مدام، سرد شد تو اصرارش بعد آخرین زخمای عقل، غرق شد تو احساسش آخر قصه ی کسی که سازش، قلم نمی زد توی نگاهش بی پناهی که حتی، وطن نمی کرد توی لباسش اون تو آسایشگاه 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .