رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

:: چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ ::

متن کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟!

نویسنده: اسپنسر جانسون

امیدوارم که خوش تون بیاد
 
چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟! ::

نویسنده: اسپنسر جانسون

ابعادی از قسمت‌های ساده و پیچیده‌ی وجود ما


در این داستان چهار شخصیت خیالی ترسیم شده‌اند.
موش‌ها: « اسنیف » و « اسکوری » و آدم کوچولوها، « هم » و « ها ».
این چهار شخصیت برای نشان دادن قسمت‌های ساده و پیچیده‌ی درون ما، بدون توجه به سن، نژاد یا ملیت، در نظر گرفته شده‌اند.
ما، گاهی اوقات ممکن است مثل اسنیف عمل کنیم، که تغییرات را زود بو می‌کشد؛ یا مثل اسکوری که به سرعت وارد عمل می‌شود.
گاه مانند « هم » می‌شویم، که با انکار تغییرات در برابر آنها می‌ایستد، چرا که می‌ترسد به طرف چیزی بدتر کشیده شود. یا مثل « ها » که یاد می‌گیرد وقتی شرایط او را به طرف چیز بهتری راهنمایی می‌کند، خود را با آن تغییر وفق دهد.

داستانی در پس پرده

بسیار مشتاقم که داستانی را برای شما بازگو کنم که در پس داستان « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » وجود دارد، چرا که این کتاب در حال حاضر چاپ شده و در دسترس همه قرار دارد تا آن را بخوانیم و از آن لذت ببریم و در استفاده از آن با دیگران سهیم شویم.
این داستانی است که من مدت‌ها پیش از آن که کتاب « مدیر یک دقیقه‌ای » را به همراه اسپنسر جانسون بنویسم، آن را از زبان او شنیده و انتظار چاپ آن را داشتم. با خود می‌اندیشیدم که این داستان چقدر زیباست و تا چه حد می‌تواند سودمند باشد.
« چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » داستانی است درباره‌ی تغییراتی که در یک هزارتو ( ماز ) رخ می‌دهد. جایی که چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیر هستند. پنیر استعاره است برای آنچه که ما می‌خواهیم در زندگی داشته باشیم. اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانه‌ای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی مانند دو یا بازی گلف.
هر یک از ما در مورد پنیر خود نظر خاصی داریم و در پی آن هستیم، زیرا معتقدیم اگر آن را به دست آوریم راضی می‌شویم.
اغلب به آن دل بسته‌ایم و اگر آن را از دست بدهیم یا کسی آن را از ما بگیرد ضربه‌ی تکان دهنده‌ای به ما وارد می‌آید.
در این داستان، « هزارتو » نشانه‌ی جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت می‌گذرانید: این می‌تواند سازمانی باشد که در آن کار می‌کنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی می‌کنید، یا رابطه‌هایی که در زندگی با دیگران دارید.
من داستان پنیر را که شما در صدد خواندن آن هستید در سراسر دنیا بارها در سخنرانی‌هایم گفته‌ام و به کرّات از افراد شنیده‌ام که چه تأثیری در زندگی آنها داشته است. می‌خواهید باور کنید یا نه، ا ین داستان کوچک تاکنون باعث نجات بسیاری از شغل‌ها، ازدواج‌ها و زندگی‌ها شده است.
یکی از این مثال‌های واقعی متعلق به "چارلی جونز"، گوینده‌ی برجسته‌ی تلویزیون ان.بی.سی. است. او اعلام داشت که شنیدن "داستان چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟" موجب نجات حرفه‌ی او شده است. او گوینده‌ای منحصر به فرد است. اما اصولی که او آموخت می‌تواند برای هر کسی مورد استفاده باشد. این است آنچه که اتفاق افتاد چارلی در بازی‌های المپیک گذشته توانسته بود به خوبی از پسِ مسئولیت گزارش مسابقات دو و میدانی برآید. وقتی رئیسش به او گفت از گزارشگری این مسابقات معزول شده و برای المپیک‌های بعدی او را به بخش شنا و غواصی انتقال داده است، غافلگیر و ناراحت، و به این علت که به خوبی با این ورزش‌ها آشنا نبود مستأصل شد او احساس می‌کرد از او قدردانی نشده و از این موضوع عصبانی بود. می‌گفت: احساس می‌کردم این عمل منصفانه نیست و عصبانیت رفته رفته روی هر کاری که انجام می‌دادم تأثیر می‌گذاشت.
بعدها او داستان « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » را شنید.
می‌گفت که پس از شنیدن آن به خودش خندیده و طرز فکر و روش خود را در برخود با این موضوع تغییر داده است. او پی برد که رئیسش فقط "پنیر او را جابجا کرده"، بنابراین، خودش را با آن شرایط هماهنگ کرد. دو ورزش جدید را یاد گرفت، و در این جریان فهمید که انجام دادن کاری جدید به او احساس جوانی بخشیده است. چندی نگذشت که رئیسش به وضع و انرژی جدید او پی برد و به زودی کارهای بهتری به او محول کرد.
از آن پس موفقیت‌های بزرگ‌تری به دست آورد، تا جایی که به عنوان یکی از مشهورترین مجریان فوتبال در تالار گزارشگران فوتبال، بخشی را به او اختصاص دادند.
این تنها نمونه‌ای است از آنچه من تا به حال از تأثیر این داستان بر زندگی کاری و عشقی افراد شنیده‌ام.
من آن‌قدر به قدرت این کتاب معتقدم که یک نسخه قبل از چاپ و انتشار آن را به بیشتر از دویست نفر که با شرکت ما کار می‌کنند دادم، چرا؟ زیرا شرکت کنت بلانچارد، همچون هر شرکت بزرگ دیگر، تنها به موفقیت‌های فعلی‌اش فکر نمی‌کند و می‌خواهد همواره خود را در صحنه‌ی رقابت و موفقیت حفظ کند.
پنیر ما دائماً در حال جابجا شدن است.
بر خلاف گذشته که ما دنبال کارمندانی مسئول و وفادار بودیم، امروزه به دنبال اشخاصی می‌گردیم که با انعطاف و نو اندیش باشند.
با این حال همان‌طور که می‌دانید، زندگی در محیطی که دائماً در حال تغییر است می‌تواند پر از فشار عصبی باشد مگر اینکه افراد دیدِ خود را نسبت به تغییر عوض کنند و بهتر بتوانند آن را درک نمایند.

برگردیم به همان داستان پنیر

کاملاً مشهود بود افرادی که بنا به توصیه‌ی من این کتاب را خواندند رفته رفته از انرژی‌های منفی رها شدند. یکی یکی از هر بخشی راه‌شان را کج کرده آمدند که به خاطر کتاب از من تشکر کنند آنها اظهار داشتند که این کتاب برایشان بسیار مفید بوده است و به آنها این توانایی را داده تا تغییراتِ در حال وقوع در شرکت را از دیدگاهی جدید بنگرند. باور کنید خواندن این قصه‌ی کوتاه، وقت زیادی نمی‌خواهد اما اثرش می‌تواند عمیق باشد. شما همانطور که صفحات را ورق می‌زنید در این کتاب به سه بخش بر می‌خورید.
بخش اول یک گردهمایی است؛ چند هم کلاسی قدیمی سعی می‌کنند درباره‌ی نحوه‌ی برخورد خود با تغییراتی که در زندگی‌شان اتفاق افتاده صحبت کنند.
دومین بخش داستانی است به نام "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟" این قسمت مرکز یا قلب کتاب است.
در این داستان می‌بینید که وقتی موش‌ها با تغییر روبرو می‌شوند بهتر عمل می‌کنند، برای این که آنها همه چیز را ساده می‌گیرند. در حالی که ذهنیت پیچیده‌ی آدم کوچولوها و احساسات بشری‌شان همه چیز را پیچیده می‌کند. دلیل این امر باهوش بودن موش‌ها نیست. همه می‌دانیم که انسان باهوش‌تر از موش است. که موش‌ها و آدم کوچولوها نمایانگر قسمت‌های ساده و پیچیده‌ی وجود ما هستند و می‌توانید ببینید که انجام دادن کارهای ساده در هنگام وقوع تغییرات، تا چه حد مؤثر خواهد بود.
بخش سوم یک مباحثه است.
اشخاص درباره‌ی آنچه که از این داستان دستگیرشان شده و این که چه‌طور تصمیم دارند آن را در کار یا زندگی‌شان به کار ببرند، بحث می‌کنند. بعضی از خوانندگان این کتاب به خواندن قسمت اصلی کتاب اکتفا کرده و وارد قسمت مذاکره‌ی آن نشدند.
اما عده‌ای دیگر از خواندن "مباحثه" لذت بردند، چرا که این قسمت ذهنیت آنها را در مورد این مسئله که چگونه ممکن است آنچه را که یاد گرفته‌اند در زندگی خود به کار گیرند، برانگیخت.
در هر صورت امیدوارم شما هم مثل من، پس از هر بار خواندن کتاب نکته‌ای جدید و مفید درآن بیابید و این امر به شما کمک کند تا تغییرات را با موفقیت پشت سر بگذارید.

"حال موفقیت در هر چه می‌خواهد باشد."

امیدوارم شما از آنچه که کشف می‌کنید لذت ببرید و به یاد داشته باشید که "با پنیر جابجا شوید."

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...